سکوتم ساکت است و خواب من بی خواب مانده
دلم دریا ولیکن چشم من بی آب مانده
به راهی بسته ام چشمم ، غرورم بسته است اشکم
چون اینجا مرده ام ، روحم چنین بی تاب مانده
سرا پایم پر از درد است ، محتاجم ، خدایا
بده اشکی که از دریا فقط مرداب مانده
من از روزی که خود را دیده ام تنها ترینم
در این ظلمت سلامت چاره ی سیلاب مانده
تو را من عاشقم ساحل بگیرم تنگ در آغوش
نمیخواهم بمیرم چون که عشقت ناب مانده