در خلوت تنهایی
 
 

شبی از پشت یك تنهائی نمناك و بارانی، ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا كردم تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم...
پس از یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس تورا از بین گل هائی كه در تنهائی ام روئید ، با حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویائی و من تنها برای دیدن زیبائی آن چشم تورا در دشتی از تنهائی و حسرت رها كردم...
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را به روی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم...
نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا ، شاید خطا كردم و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ، ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید و بعد از رفتنت یك قلب دریایی ترك برداشت و بعداز رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت،تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد...
و بعداز رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعداز رفتنت انگار كسی حس كرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت...
كسی حس كرد من بی تو، هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد ...
وبعد از رفتنت دریا چه بغضی كرد...
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یك دل...
میان غصه ای از جنس بغض كوچك یك ابر...
نمی دانم چرا؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان بازبرای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم...


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:تنهایــــــــــــــــــــــی, :: 23 :: توسط : سنگ صبور

 

 تنهائی

سکوتم ساکت است و خواب من بی خواب مانده

دلم دریا ولیکن چشم من بی آب مانده

به راهی بسته ام چشمم ، غرورم بسته است اشکم

چون اینجا مرده ام ، روحم چنین بی تاب مانده

سرا پایم پر از درد است ، محتاجم ، خدایا

بده اشکی که از دریا فقط مرداب مانده

من از روزی که خود را دیده ام تنها ترینم

در این ظلمت سلامت چاره ی سیلاب مانده

تو را من عاشقم ساحل بگیرم تنگ در آغوش

نمیخواهم بمیرم چون که عشقت ناب مانده


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23 :: توسط : سنگ صبور

 

 

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب،
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند:

«هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم‌کرده تابستان بود،
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد.

 

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور درشت،
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می‌آمد دل او، پشت چین‌های تغافل می‌زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهی‌ها، حوضشان بی‌آب است.»

 

باد می‌رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می‌رفتم.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22 :: توسط : سنگ صبور

امروز كه محتاج تو ام جای توخالی است
فردا كه می آیی به سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانه كسی نیست
نكن امروز را فردا
بیا با ما كه فردایی نمی ماند
كه از تقدیر و فال ما
در این دنیا كسی چیزی نمی داند
تا آینه رفتم كه در آن آینه هم جز تو كسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم كه به من دسترسی نیست
نكن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها منم تنها
نكن امروز را فردا ، بیا با ما ،‌ بیا تا ما
امروز كه محتاج توام جای تو خالی ست
فردا كه میایی به سراغم نفسی نیست
در این دنیای ناهموار
كه می بارد به سر آوار
به حال خود مرا مگذار
رهایم كن از این تكرار
سر آن كهنه درختم كه تنم غرقه ی برف است
حیثیت این باغ منم
خار و خسی نیست


ارسال شده در تاریخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:امروز كه محتاج تو ام جای توخالی است, :: 1 :: توسط : سنگ صبور

درباره وبلاگ
ما در ظلمت ایم بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت ما تنهائیم چرا که هرگز کسی ما را به جانب خود نخواند عشق های معصوم ، بی کار و بی انگیزه اند و دوست داشتن از سفرهای دراز تهی دست باز می گردد. دیگر امید درودی نیست ... امید نوازشی نیست ...
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان در خلوت تنهایی و آدرس khalvattanhaiiman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 5247
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1


Alternative content